رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

رهام و چرخ و فلک

سلام شیرین زبون مامان پروانه عشق من ، امید زندگی مامان. همش دلم برات تنگه عزیز دلم. در طول هفته خیلی خیلی خسته ام و خیلی پر مشغله ولی اخر هفته هر طور شده دلم میخواد به تو خوش بگذره. دیروز صبح با بابا رفتیم بازار و عصر هم بردمت پارک. همیشه به این پارک میگی " پارک دم پیتزا بوم". دیدم یک چرخ و فلکی اومده و گفتی منو سوار کن و سوارت کردم خیلی خوشت اومد و کلی کیف کردی.     ...
30 فروردين 1392

رهام و موزه جنگ

سلام به دلاور قهرمان مامان امروز یک شنبه من و رهام و بابا رفتیم موزه دفاع مقدس البته سالن هاش تعطیل بود ولی محوطه خیلی قشنگی داشت. هوا هم عالی بود تداعی شمال. رهام هم خیلی خوشش اومده بود.   و در آخر هم طبق معمول یک پارک که همونجا بود رفتیم ...
25 فروردين 1392

آخر هفته با رهام جون عسلی

سلام آبنبات عسلی مامانی این پنج شنبه جمعه حسابی با پسر رفتیم بیرون که بهش خوش بگذره. در طول هفته که وقت نمیشه با هم باشیم حداقل اخر هفته با هم کیف کنیم.   تازه هم سلمونی رفتیم ، هم عکاسی رفتیم که از گلم عکس گرفتم و بعد با هم رفتیم مهد کودک که ببینیم چه مدارکی واسه ثبت نام میخواد و بعد هم پارک و تجریش و خلاصه خیلی با هم خوش گذروندیم. مامان الهی که همه عمرت بهاری باشه و زیبا و عین این گلها همه زندگیت گل بارون باشه عشقم. ...
24 فروردين 1392

گردش در نوروز 1392

سلام نوبهار زندگی مامانی یک روز از روزهای خوب بهار ، با گل پسرم  و باباجی رفتیم دربند . جای همه خالی رفتیم بالا بعد هم باقالی که مامان خیلی دوست داره خوردیم و بعدش هم قدم زنون برگشتیم. پسرم هم تا  تونست سوال کرد. کوه چیه ؟ چرا می رن بالا؟ اینجا چیه ؟ اسمش چیه؟ بعد با همدیگه رفتیم دنیای بازی که از مدتها قبل بهش قول داده بودم . اگه بدونی چقدر خوشحال شدی . از خوشحالی جیغ می زدی و می دوییدی.   یک روز دیگه هم رفتیم الماس ایران که پسرم با پولهای عیدیش که نزدیک 150 تومان شده بود بره ماشن پلیس و ماشین امبولانس بخره. اخه همش بهم میگفتی مامان برای من ماشین آمبولانس و ماشین پلیس بخر منم بهت گفتم پولهای عیدیت جمع کن خ...
20 فروردين 1392

رهام و پارک

چند روز پیش پسرمو با بابایی برده بودیم پارک بعد از اینکه کلی سرسره بازی کرد دیدم پسرم اینکارو کرده  یعنی رفته نشسته بغل چند تا پسر که سه برابر سنش رو داشتن و نگاه میکنه ببینه دارن چیکار می کنن. بعد که دید کاری به کارش ندارن هی یک انگشت می زد به موبایلشون. بعد هم رفت باهاشون فوتبال بازی کرد یک خورده ای. روز سیزدهم فروردین هم رفتیم پارک دیدیم یک پسر آلمانی با باباش از آلمان واسه نوروز اومده بودند ایران و اومده بود پارک و رهام کلی باهاش بازی کرد اسمش لورنس بود. و خیلی بامزه بود و باباش هم همینطور و کلی با بابایی انگلیسی صحبت کردند. ...
20 فروردين 1392

درد و دل با گل پسرم

سلام جوجو کوچولوی مامان از کجا برات بگم. آها راستش ما که زیاد امسال از این تعطیلات چیزی نفهمیدم. از روز 5 که رفتم سرکار  و وقتی هم که خونه بودم همش دید و بازدید. بابایی هم که میگه نباید عید مسافرت رفت همه جا شلوغه البته راستم میگه. مامانی اصلا کارمو دوست ندارم. خیلی یکنواخت و خسته کننده و طولانی و بده ...  اگه چاره داشتم یک ساعتم اینجا نمی موندم البته ظاهرش خیلی خوبه ولی برای من جالب نیست. دنبال یک کار دیگه میگردم. خداکنه که کار خوبی پیدا کنم. خیلی خسته شدم و خیلی روحیه ام خرابه. تنها امیدم تویی گل نازم. این ماه فروردین میگذارمت خونه مامانی تا اردیبهشت هم خدا بزرگه که باید بری مهد. وقتی من میام خونه دیگه ساعت 6 و تو هم که 9:30 ...
19 فروردين 1392

پسر باهوش مامان

عشق مامانی  عزیز دلم نمی دونم برات گفتم یا نه از چند وقت پیش وقتی که تبلیغات تلویزیون راجع به بانکها رو می دیدی خیلی خوشت می اومد و وقتی می رفتیم بیرون و سردر بانکها رو می دیدی می پرسیدی این بانک چیه؟ بعدا کم کم اسم همه بانکها رو یاد گرفتی و بعد هم موسسات مالی و اعتباری خلاصه هیچ بانکی نیست که رهام نشناسه اونم از روی سیمبل ها و یا شاید هم از روی رنگهاش . به مرکز فروش ماشین های ایران خودرو هم میگی "بانک ایران خودرو" توی عید هر جا می رفتیم سوال می کردی که مثلا عمو ... کارت بانک چیو داره ؟ یا کی کارت بانک .... رو داره همه باورشون نمی شد که تو همه بانکها رو بلدی بعضی ها کارتهاشونو درو می آوردن ازت سوال می کردن و وقتی درست جواب می دادی ...
14 فروردين 1392

سال نو مبارک 1392

شیرین زبونم. بهترینم . سال نو مبارک به قول خودت "عیدت مبالک . سالت مبالک" اخ چقدر قشنگ حرف می زنی عزیز دلم. امروز کلی شیرین زبونی کردی و به همه گفتی "عیدت مبالک " امروز یک عالمه جا رفتیم عید دیدنی . خونه خاله بابا خونه عمو اکبر خونه مامانی و بابایی و   خونه دایی احمد بابا و خونه عمه شیرین . شام رو هم بیرون خوردیم و چقدر خسته شدیم. پسرم دیگه کلی خسته شد و الان خواب نازههههههه. ای حونممممم. مامان به حق علی که امسال و هر سال برات سال خیلی خیلی خیلی خوبی باشه. همیشه مامان شاهد موفقیت هات و سلامتیت و برکت توی زندگیت باشه. می بوسمت نازنین پسرم. ...
3 فروردين 1392
1